یک حرف ودو حرف
یکی از دوستانم که سالهاست ترک وطن کرده واز این نعمت بی بدیل!! خود را محروم ، از سوئد برایم نوشت که فلانی ؛ به تازگی دائم حدیث نفس می نویسی و از احوال جامعه و سیاست و ... خبری نمی دهی، چرا؟
برای آن عزیزم و شاید بعضی دیگر که این سئوال برایشان پیش آمده می نویسم، چند ماهی هست که اصولا خواندن هر گونه خبر ""سیاسی""را بر خود حرام کرده ام، خاصه اینکه می دانید در کشور ما چیزی به نام خبر رسانی وجود خارجی ندارد، هرچند روزنامه ،خبرنامه، صبح نامه و عصرنامه الا ماشا الله فراوان داریم؛ اما یکی از راست می نویسد و مرام حزبی خود و آن یکی از چپ و آرمانشهرهایش، حال در این بین اگر کسی پیدا شود و بخواهد نه با" جمالوندی ها باشد نه با کمالوندی ها" باید کاسه کوزه اش را جمع کند و کنج عزلت اختیار کند .
لای روزنامه های جناح حاکم را باز می کنی از" ب بسم الله تا یای آخر" همه چیز خوبست و همه کارها به سامان، نه شرکتی در حال ورشکستگی ،نه خانه ای خراب ، نه اعتیاد هست و نه حتی قتل و جنایت وجنحه و .....الی آخر!!
صفحات روزنامه های اصلاح طلب را(اگر بشود چنین نامی بر ایشان نهاد) باز می کنی همه جا بد بختی، نکبت، فلاکت، قتل، غارت و جنایت و..........الی آخر!!
نه حضرات چپ نشین و نه اساتید راستگرا هیچکدام دغدغه ای به جز حفظ منافع حزبی خود ندارند و اصولا دراین میان مردم که رکن رکین جامعه هستند در تصمیم گیری ها و جریان سازی ها در مرتبه خوبی قرار ندارند .
خوب با این اوضاع واحوال فکر کنید یکی بخواهد در گوشه ای از دنیای مجاز بنویسد که مثلا این همه داد زدید که ما از خارج نشینان سوخت هسته ای را نمی خریم ومی خواهیم خودمان این سوخت را غنی سازی کنیم و به بیگانگان محتاج نباشیم و امتیازاتی به هر حسنعلی و حسینقلی بدهیم تا در فلان جا از ما دفاع کنند که ان هم ناکام بماند، حالا با گذشت این همه زمان به عبث و پولهایی که از کیسه مردم رفت بیاییم و با افتخار بنشینیم و با اجنبی ها مذاکره کنیم و افتخار مان هم در این فقره این باشد که مثلا حال فرانسوی ها را گرفته ایم و چنین وچنان!! چه طور خواهد شد؟
یا اینکه یک دکانی باز کنیم به نام نمایشگاه مطبوعات و هر خبر گزاری و روزنامه و سایتی بیایند و در آنجا غرفه ای دایر کنند که آآآآآآآآی ملت بیایید که ما طول یک سال شق القمر کرده ایم حال می خواهیم محصولاتمان را به شما دوباره معرفی کنیم و با فعالیت هایمان آشنا؛ اما در همین نمایشگاه در غرفه یکی از سایت ها ابزار و آلات ضرب وشتم پیدا شود و کار به مراجعی بالاتر نیز می رسد که با پا درمیانی بعضی ها فیصله پیدا می کند.
نه برادر این نیست، این نامش اطلاع رسانی نیست، نامش هرچه هست من نمی دانم؛ اما می دانم که این نه به نفع چپی ها ونه راستی ها ونه علی الخصوص مردمی که اهل خط و خط بازی نیستند نیست و با" به به و چه چه" زدن نمی شود برای همیشه خلقی را سر کار گذاشت وبا سیاه نمایی نیز همچنین .
تنها راهی که می ماند این است که گوشه ای بنشینیم و سرمان به کار خودمان گرم باشد شاید از پس این همه بی عدالتی و سیاست بازی و اصو لگرایی و اصلاح طلبی و چپ وراست فردایی روشن بیاید .
این قطعه را در کتاب معمای هویدا خوانده بودم امیدوارم حافظه درست یاری کرده باشد اما به هر حال می نویسم:
نالیدن، زاریدن و گریستن
اعمالی زبونانه اند
دل قوی دار و در جاده سرنوشت گام بگذار
و باری را که قرعه فال بر دوشت نهاده برگیر
و انگاه چون من
رنج برکش و درخلوت بمیر.
باقی بقای دوست
کلمات کلیدی :
» نظر