نامه ای دیگر به خان بابای خوبم!
سلام خان بابا
ببخشید دوباره پا برهنه اومدم دیدنت؛ تقصیر از من نیست این ذلیل شده گل ممد که اون دفعه گفتم یه دو سه سالیه اومده تو ده بدجوری داره تاخت وتاز می کنه و هماوردی رو هم نمی شناسه؛ چند وقت پیش رفت بود ده بالا که همه کدخداها توش جمع شده بودن تا باهم صلاح مصلحت کنن؛ شروع کرد تو میدون ده برا همه لغز خوندن که من اینم واونم که همه آدمای اونجا پا شدن رفتن یه چن تایی هم که مونده بودن یا چرت می زدن یا که می خندیدن .
آخه خان بابا، مگه به بابا خان نگفتی به این تازه وارد اینقد رو نده که آبروی همه رو می بره، پس چرا بابا خان هنوز بهش میدون میده واین همه لی لی به لالای این گل ممد ذلیل شده میذاره؟
خان بابا؛ دهی رو که با خون و جیگر سر پا نگه داشته بودی با هر ننه قمری از دهات اطراف که بگی، دارن تقسیم می کنن، این عمو یارقلی هم بیچاره هر چی داد و هوار کرد زورش نه به بابا خان رسید نه به اون گل ممد ذلیل شده که خون همه مردم ده رو تو شیشه کرده.
تو رو خدا!! ماکه زورمون به اینا نمی رسه یا خودت، یا به یکی که بهش اعتماد داری بسپر، اگه یه وقت این ورا اومدن برن سر وقت اینا بهشون شیر فهم کنن، بابا این دهاتی هایی که شما دارین بهشون زور می گین همونایی هستن که" شازده حمید" رو با یال و کوپالش از ده فراری دادن تا دیگه نتونه سر سال بیاد محصولات ده رو یه هویی" چپو" کنه با خودش ببره شهره به پول نزدیک کنه .
اوضاع عمو گل مراد رو نگو که دیگه براش حالی نمونده، هر چی داد زد که بابا من شاهد دارم که این گل ممد چیکار کرده ونکرده، براش حرف در اوردن که پیر شده ، روم به دیوارخرفت شده، ببخشید نمی فهمه، چه می دونم آب به اسیاب بالا دهی ها می ریزه و این حرفا؛ اونم بیچاره رفته مجبوری یه گوشه نشسته داره نون وماستش رو می خوره.
خان بابا، از ما که دیگه داره می گذره شاید همین روزا بتونم یه پول وپله ای جمع کنم برم" شهر کافرستون" اما این نوه های دیگه ت بیچاره ها از خیلی چیزا دارن اذیت میشن ، خان بابا یادته اون روزا می گفتی اگه هر کی بتونه خونه خودشو آباد کنه ده میشه گلستون؛ اما این روزا هر کی که تو ده برا خودش بروبیایی پیدا می کنه زودی بچه هاشو روونه شهر کافرستون میکنه.
یادته وقتی از "اجباری" برگشتم با خدا بیامرز"ننه اویار قلی"اومدیم پیشت، ننه م گفت خان بابا یه چیزی به این نوه ت بگو ذلیل شده می خواد بذاره بره؛ اما تو یه دستی به سرم کشیدی گفتی بابا جون اگه می خوای بری جلوت رو نمی گیرم، مام ""البته ببخشید""خر شدیم و احترامت رو نگه داشتیم و موندیم که موندیم؛ تا حالا به قول" بچه های زورخونه ی ده" یه بچه مزلف بیاد بهم بگه : بچه که زدن نداره؟!
خان بابا، ما که زمون تو کتک همه رو خوردیم دیگه این قرتی، پرتی های تازه به دورون رسیده که خودشون رو دو دستی به این گل ممد چسبوندن که نباس بیان به ما زور بگن ؛ خدایی اگه خودت بودی چیکارش می کردی؟
حالا حق دارم برم کافرستون تو یه مشت کافر از خدا بی خبر زندگی کنم یا نه ؟ آخه مگه ما چن وقت دیگه از عمرمون باقی مونده که بخوایم حرف مفت بشنفیم و هیچی نگیم ؛ ماکه نه با گل ممد و نه با هیشکی دیگه عهد اخوت نبستیم که این وریا و اون وریا هر دو فکر می کنن ما دشمنشون هستیم .
خان بابا جون، دیگه دوره خیلی چیزا گذشته ؛ ما دهاتی ها دیگه رمقی برامون نمونده یا این باباخان رو که می گن همین روزا مسافره، ببرش پیش خودت یا حلالمون کن چون دستم برسه حتما تو همین یکی دوساله اگه بتونم بار سفر می بندم می رم کافرستون ! خدایی دیگه خسته شدم.
نوه دل شکسته تو : اویار قلی
برای خوانندگانم: ضمن احترام به همه دوستان، هر چند این مطلب ارزش نوشتاری خاصی ندارد؛ اما در صورتیکه می خواهید جای دیگری استفاده کنید لطفا برای احترام به حقوقی که همه ما ادعای زنده کردنش را داریم ، منبع آن را معرفی کنید.سپاسگزارم.
کلمات کلیدی :
» نظر