سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قرن پایان وهابیت

تصویر بارگاه ملکوتی ائمه بقیع قبل از تخریب توسط وهابیت ملعون و منحوس در شوال 1344 ه . ق ( جامانده)

بررسی اوضاع و احوال کنونی وهابیت در گفت‌وگوی صمیمانه دانشجویان با دکتر عصام العماد( پایگاه حوزه -پرسمان . آذر 1386 . شماره 60)

عصام العماد، این بار با حضور در بین دانشجویان، بار دیگر، نقاب از چهره کسانی برداشت که به تعبیر او، بیمارانی هستند که به جای مبارزه با اسرائیل و آمریکا و آزادسازی سرزمین‌های اشغال شده از دست صهیونیست‌ها و جلوگیری از به یغما بردن منابع مسلمانان، «قبرستیزی» را اولویت اول و آخر خود قرار داده‌اند. اگر می‌خواهید به پاسخ پرسش‌های زیر دست یابید، گفت و شنود دکتر عصام العماد با دانشجویان را بخوانید

چرا وهابی‌ها لائیک می‌شوند؟

رابطه رشد همزمان وهابیت با فرهنگ مادی لیبرال دموکراسی چیست؟

کدام یک از بزرگان اهل تسنن، علیه وهابیت کتاب نوشته‌اند؟

مگر حضرت علی علیه السلام جزء صحابه پیامبر نیست؛ پس چرا وهابیت علیه وی تبلیغ می‌کنند؟

انگیزه وهابیت از پیوند زدن غُلات با شیعیان چیست؟

قبرستیزی از سوی وهابیت، یک عقیده است یا یک بیماری؟

آیا از علمای شیعه هم کسی وهابی شده است؟

آیا وهابیت یک فرقه سیاسی است؟

فرق بین وهابیت امروز با خوارج دیروز چیست؟

بنده متولد سال 1965م. هستم و 41 سال سن دارم؛ در دانشگاه‌های عربستان درس خواندم و شاگرد مفتی اعظم عربستان، بن‌باز بودم و قبل از شیعه شدنم، کتابی در مخالفت با شیعه و حضرت علی علیه‌السلام نوشتم.

قبل از شروع سؤالات، می‌خواهم مسئله‌ای را مطرح کنم و آن اینکه وهابیت در قرن بیستم، با وهابیت در قرن نوزدهم و قرن هیجدهم، متفاوت است. تحول در ویژگی‌های دوران معاصر، منجر به دگرگونی در درون وهابیت شده است و این، یک امر طبیعی است. دانشجویان و جوانان جدید وهابی، مثل دانشجویان وهابی قدیم نیستند و تفکرات و سؤالات آنها، با قبل تفاوت پیدا کرده است؛ یعنی اگر در آن زمان، اعتماد آنان به اندیشه‌های افرادی چون شیخ محمد بن عبدالوهاب، یک اعتماد کامل و صد در صد بوده، اما در این عصر، آن اندیشه‌ها را بسیار زیر سؤال می‌برند. در وهابیت، جریان‌های جدیدی ایجاد شده که در زمان ظهور وهابیت، هرگز وجود نداشتند. شناخت این جریان‌ها برای شناختن وهابیت معاصر، بسیار لازم و مفید است و من هم در مقاله‌ای با عنوان «جریانات جدید وهابیت»، به این مسئله پرداخته‌ام.

امروزه کتاب‌ها و مقالات زیادی از سوی عالمان وهابی در اعتراض به اندیشه‌های شیخ محمد بن عبدالوهاب نوشته شده است؛ من هم در کتاب «نقد وهابیت از درون»، این مسئله را مطرح کرده‌ام و به نقد وهابیت توسط یک فرد وهابی معاصر پرداختم. نقد وهابیت از درون، از زوایای گوناگون، بسیار مهم و مفید است؛ زیرا وقتی ما از دیدگاه شیعه، به نقد وهابیت می‌پردازیم، این نقد برای ما، برهانی، منطقی و عقلی است ولی برای یک فرد وهابی قابل قبول نیست؛ اما وقتی من به عنوان یک وهابی، از دیدگاه‌های یک شخص مقدس از نظر وهابیت، مثل شیخ محمد عبدالوهاب صحبت و انتقاد می‌کنم، بسیار مفیدتر و مؤثرتر است و دارای جنبه هدایتی بسیار مهمی است. این مسئله، بارها و بارها تجربه شده که وقتی یک وهابی، کتابی را علیه وهابیت می‌نویسد، این کتاب باعث هدایت صدها و هزارها وهابی می‌شود. خود وهابی‌ها هم اذعان دارند که این کتاب‌ها، دارای اثر بسیار بیشتری نسبت به کتاب‌های شیعه و سنی است. در واقع، کتابی که یک شیعه یا یک سنی در ردّ وهابیت می‌نویسد، ممکن است یک نفر را متحول کند؛ اما کتابی که یک وهابی در ردّ وهابیت می‌نویسد، بسیاری را متحول می‌کند.

نکته مهمی که باید به آن اشاره کنیم، این است که امروز دیگر دوران وهابیت، رو به پایان است و حتی خود بزرگان وهابیت هم اعتراف می‌کنند که قرن حاضر، قرن پایان وهابیت است. قرن بیستم، قرن رواج مادی‌گری، خروج امدادهای غیبی از زندگی بشر، نفی زندگی ماورای مادی و انکار همه نیروهای غیبی و ماورایی در زندگی انسان بود و چون اساس تفکر وهابیت بر مادی‌گری استوار است، این قرن، قرن موفقیت و اوج وهابیت بود. توسل، استغاثه، زیارت قبور مردگان، زندگی پس از مرگ و اموری از این دست، مسائلی ماورای مادی و غیبی هستند و وهابیت، به انکار همه آنها پرداخته است. بنابراین، می‌توان گفت که وهابیت، یک اندیشه غربی است و ریشه در مادی‌گری غرب دارد. یکی از دوستان من، در ابتدا کمونیست بود و سپس وهابی و بعد شیعه دوازده امامی شد. من از او سؤال کردم که چرا شما از کمونیسم به وهابیت روی آوردی، او در جواب گفت: وهابیت و کمونیسم، بسیار به هم نزدیکند؛ یعنی خدای وهابیت، یک خدای جسمانی و غیرمجرد است که مسائل غیبی درباره او مطرح نیست. سایر امور غیرمادی نیز در وهابیت جایی ندارند و بسیار به کمونیسم نزدیک است. همچنین ما می‌بینیم که در مناطق وهابی‌نشین، خیلی از وهابی‌ها بی‌دین می‌شوند و خیلی از بی‌دین‌ها نیز به وهابیت روی می‌آورند.

بنابراین، گسترش وهابیت در ابتدای قرن بیستم، به دلیل دور شدن انسان از خدا در آن زمان بود؛ نه به دلیل استدلال‌های عقلی و قوی وهابیت. اکنون که انسان در این قرن شروع به بازگشت به سوی خدا کرده، وهابیت نیز رو به افول می‌رود و این، مسئله مهمی است که من می‌خواستم در ابتدا به آن اشاره کنم و بعد از آن، به پاسخ سؤالات بپردازم.

عامل اصلی و اساسی که باعث شیعه شدن شما شد، چه چیزی بود؛ یعنی برای اولین بار، چه کسی یا چه جمله‌ای یا چه کتابی، به ذهن شما تلنگر زد و جرقه شیعه شدن شما چگونه زده شد؟

من در ابتدای صحبتم گفتم که این زمان، زمان بازگشت به خدا و دین است؛ ولی نه هر دینی؛ بلکه دین واقعی و درست. در این زمان، هزاران انسان به تشیع راه یافتند که من نیز یکی از آنها بودم؛ یعنی در واقع، زمان معاصر، زمان امام علی علیه السلام است. در زمان معاصر، به دلیل افزایش آزادی فکری و نیز فراگیری و گسترش امکانات رسانه‌ای و اینترنتی و چاپخانه‌ها، حامیان و شیعیان امام علی علیه السلام در جهان بیشتر شده‌اند.

در زمان‌های گذشته، تنها دشمنان امام علی علیه السلام بودند که بر ضد وی فعالیت می‌کردند و اجازه نمی‌دادند شخصیت واقعی او به مردم شناسانده شود؛ زیرا می‌دانستند که اگر این اتفاق بیفتد، همه، شیفته و شیعه او خواهند شد. این سیاست، از زمان امویان تا کنون ادامه داشته است. همین امروز هم اگر شما به دانشگاه‌های کشورهای مختلف بروید، می‌بینید که پایان‌نامه‌های زیادی در مخالفت با امام علی علیه السلام نوشته شده است. تا زمان معاصر، وضع بدین گونه بوده است؛ اما در زمان معاصر، تحولات در زمینه‌های مختلف، به نفع امام علی علیه السلام و شیعه صورت گرفته است. مسلماً اگر جو آزادی به وجود بیاید، پیروزی از آن امام علی علیه السلام و شیعیان است. بر اثر همین تحولات و افزایش آزادی‌ها، کتاب‌های زیادی در دفاع از امام علی علیه السلام که قبلاً اجازه چاپ نداشتند، به چاپ رسیدند. در واقع، جریان جدید روشن‌گری، در جهان اهل تسنن شکل گرفت و منشأ آن در تشیع نبود. یکی از این کتاب‌ها، کتاب ابن عقیل بود. وقتی من این کتاب را خواندم، دیدم با این‌که نویسنده آن شیعه نیست، اما دیدگاه‌های متفاوتی را درباره امام علی علیه السلام مطرح کرده است و جواب کتاب‌هایی را که بر ضد امام علی علیه السلام نوشته شده، داده است. یکی دیگر از این افراد، متفکر بزرگی به نام عباس محمود عقاد است که دارای بیش از 300 کتاب است. وی کتابی به نام «امام علی علیه السلام» نوشت و انقلابی را در جهان اهل تسنن ایجاد کرد. وی می‌گوید: من در جامعه‌ای زندگی کردم که همه بر ضد امام علی علیه السلام هستند و او را محکوم می‌کنند؛ درست مانند زمان امویان که امام علی علیه السلام علناً مورد لعن قرار می‌گرفت. من خود نیز این مسئله را در دانشگاه عربستان مشاهده کردم.

بعد از مدتی، چاپ این کتاب ممنوع شد؛ اما شخص دیگری به نام عبدالرحمن شرقاوی، کتاب دیگری در دفاع از امام علی علیه‌السلام نوشت و انقلاب دیگری را در جهان اهل تسنن به وجود آورد. چاپ این کتاب هم ممنوع شد و نویسنده آن به زندان انداخته شد و عده زیادی از علما، خواندن آن را هم حرام اعلام کردند. پس از این کتاب، کتاب دیگری با عنوان «ابناء الرسول در سرزمین کربلا»، توسط خالد محمد خالد نوشته شد که آن هم ممنوع و تحریم گردید. در واقع، جنگی در درون جهان اهل تسنن ایجاد شد و عده ‌زیادی، با این‌که شیعه نشدند، اما با شخصیت و مقام امام علی علیه السلام آشنا شدند و به دفاع از او پرداختند. در نتیجه، جهان عرب اهل تسنن، به دو شاخه تقسیم شدند؛ گروهی مخالف امام علی علیه السلام و گروهی مدافع امام علی علیه السلام و این جریان، به نقاط مختلف جامعه اهل تسنن و حتی به کلاس‌های درس دانشگاه‌ها نیز کشیده شد. یکی از متفکران اهل تسنن می‌گوید: قبلاً امام علی علیه السلام باعث ایجاد شیعه و سنی در جامعه اسلامی شده بود؛ اما امروزه این موضوع، خود جامعه اهل تسنن را نیز به دو دسته تقسیم کرده است. نکته جالب این‌جاست که حتی وهابیت هم به دو گروه تقسیم شده‌اند؛ گروهی مخالف امام علی علیه السلام و گروهی مدافع امام علی علیه السلام و این، نکته عجیبی است. در دانشگاه عربستان، یکی از استادان مرد، به نام فرهان مالکی و یکی از استادان زن، به نام ام مالک که هر دو وهابی هستند، کتاب‌هایی را در دفاع از امام علی علیه السلام نوشته‌اند. اینها همان جریانات جدیدی است که در وهابیت ایجاد شده ‌است. امام علی علیه السلام داخل اهل تسنن و وهابیت شده و در سال‌های اخیر، هزاران سنی و وهابی، شیعه شده‌اند. بر اساس آمارهای موجود، در قرن اخیر، بیش از چهل میلیون سنی و وهابی، شیعه شده‌اند. بنابراین، امروز دیگر زمان، زمان امام علی علیه السلام است.

یکی از اصول اساسی عقاید اهل تسنن، اعتقاد آنها به عدالت صحابه است و یکی از اختلافات اهل سنت با دیگر فرق اسلامی، به اعتقاد آنها به عدالت همه اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله است. که آنها معتقدند هیچ کس حق ندارد از صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله بد بگوید و به آنها توهین کند، اگر واقعاً اهل سنت، چنین اعتقادی دارند، پس چرا بر خلاف اعتقاد خود، بر ضد امام علی علیه السلام کتاب و مقاله می‌نویسند؟

یکی از مسائل مشترک بین اهل سنت و وهابیت، همین مسئله عدالت صحابه است و همین مسئله، یکی از تناقضاتی است که باعث به وجود آمدن پدیده راه‌یافتگان در قرن بیستم شده است. در واقع، علت شیعه شدن بسیاری از کسانی که از اهل سنت و وهابیت به تشیع راه یافته‌اند، همین تناقض در مسئله عدالت صحابه است. این مطلب، برای خود من هم سؤال بوده است که چرا ما عدالت همه صحابه را قبول داریم؛ اما عدالت امام علی علیه السلام را زیر سؤال می‌بریم و بر ضد او مطلب می‌نویسیم؛ در حالی که شخصی مثل معاویه را عادل می‌دانیم.

در میان وهابیت، یزید، به عنوان امیرالمؤمنین معرفی می‌شود و از هند به عنوان زن بزرگ اسلام یاد می‌شود و کتاب‌های بسیاری در دفاع از معاویه نوشته شده است. امروز من می‌توانم در دانشگاه عربستان، دو ساعت در تعریف از یزید، معاویه، ابوسفیان و ولید، به عنوان شخصیت‌های بزرگ اسلام، سخنرانی کنم؛ اما اگر یک کلمه درباره امام علی علیه السلام سخن بگویم، یا یک حدیث در دفاع از فاطمه سلام الله علیها نقل کنم، از دانشگاه اخراج می‌شوم. بنابراین، این تناقض، در عقاید و رفتار وهابیت و اهل سنت وجود دارد و آنها هم هیچ جوابی برای این ندارند.

روش وهابیت برای تخریب چهره شیعیان در میان وهابیان و دیگر فرق اسلامی، چگونه است و آنان از چه وسیله‌هایی استفاده می‌کنند؟

یکی از کارهایی که اینها برای این منظور انجام می‌دهند، این است که شیعیان دوازده امامی - که تعداد آنها بیش از چهارصد میلیون است - و غُُلات و علی‌اللهی‌ها - که شاید به صد هزار نفر هم نرسند- را یکسان جلوه می‌دهند و به طور عمدی، میان آنها هم‌بستگی و اتحاد نشان می‌دهند. علت این کار، این است که اینها به این نتیجه رسیده‌اند که قرن امروز، قرن شیعه است و برای اینکه جلوی پیوستن اهل تسنن و وهابی‌ها به تشیع را بگیرند، تمام عقاید غلات و علی‌اللهی‌ها را به شیعیان نسبت دادند که خود بنده نیز قبل از شیعه شدن، از روی جهل، چنین عقیده‌ای داشتم و تمام عقاید کفرآمیز علی‌اللهی‌ها و حتی عقاید منحرف بهاییت را منتسب به شیعه می‌دانستم.

سران وهابیت تلاش می‌کنند که بهاییت و بابیت را نیز به عنوان شیعه دوازده امامی معرفی کنند و تمام کتاب‌هایی را که توسط شیعیان علیه این دو فرقه نوشته شده، ممنوع کرده، اجازه چاپ و نشر به آنها نمی‌دهند و چون بنیان‌گذاران این دو فرقه، قبل از انحراف، شیعه بوده‌اند، تلاش می‌کنند تا آنها را همچنان شیعه معرفی کنند.

من بعد از بررسی و تحقیق، متوجه شدم که اکثر کتاب‌های مخالف بهاییت و فرقه علی‌اللهی و...، توسط شیعیان نوشته شده‌اند و بیشترین هجوم و حمله از سوی این فرقه‌ها، متوجه شیعه بوده است؛ اما عالمان وهابی، بر خلاف واقعیت، عقاید این فرقه‌ها را به شیعه نسبت می‌دهند؛ تا جلوی شیعه شدن وهابیان را بگیرند و این، مهم‌ترین راه تخریب چهره شیعه توسط وهابیون است.

شما در عربستان، در چه رشته‌ای تحصیل کرده‌اید؟

رشته تحصیلی من، حدیث‌شناسی بر اساس مبانی اهل تسنن بود و مدرکم، دکترای علوم حدیث است. من از سن 6 سالگی، وارد حوزه علمیه وهابیت شدم و به تحصیل علوم دینی مشغول شدم؛ تا این‌که به دانشگاه وارد شدم و در این رشته تحصیل کردم؛ البته بعد از این‌که من شیعه شدم، به من مدرک ندادند؛ ولی خودم بعداً تحصیلاتم را تکمیل کردم.

شما برای شیعه شدن، ابتدا تحقیقات خود را از چه کتاب و منبع شیعی شروع کردید؟

من ابتدا با کتاب‌های مرجع بزرگ شیعه، شیخ مفید (ره) شروع کردم و وقتی این کتاب‌ها را خواندم، دیدم که به تمام شبهات و مشکلات در آنها پاسخ داده شده است؛ حتی شبهاتی که در قرن معاصر مطرح شده است و بعد از خواندن این کتاب‌ها، کاملاً شیعه شدم.

آیا بعد از شیعه شدنتان، نقدی بر کتاب‌هایی که علیه شیعه نوشته بودید، نوشتید؟

در واقع، شیعه شدن من، ردیه‌ای بر تمام آن کتاب‌هاست.

به نظر شما، ارتباط وهابیت با صهیونیسم و سیاست‌های آمریکا در منطقه چیست؟

امروز برای ما روشن است که فرقه بهاییت، به دست استعمار روسیه ایجاد شد؛ اما به طور صریح و واضح نمی‌توانم بگویم که وهابیت، به دست انگلستان به وجود آمد؛ اما داشتن تفکر وهابیت، خود به خود، منجر به گرایش به انگلستان و آمریکا خواهد شد. به اعتقاد من، توحید وهابیت، یک توحید آمریکایی و انگلیسی و در خدمت استعمار است. تفکر وهابیت، انسان را به سوی فضای قبرستان می‌کشاند و او را از جهان خارج می‌کند. صحبت و فکر روز و شب و تمام لحظات وهابیان، اخبار قبرستان‌ها و گورستان‌هاست و وهابیان، همواره آماده حمله به قبرستان‌ها و قبرها هستند؛ در حالی‌که در سال‌های قبل، تمام قبرستان‌ها خراب شده، دیگر قبرستانی وجود ندارد و این در بین آنها به یک بیماری روانی تبدیل شده است. من یادم می‌آید که وقتی وهابی بودم، هنگام عبور از کنار قبرستان، فرار می‌کردم و همان طور که لبنانی‌ها و فلسطینی‌ها علیه اسراییل عملیات استشهادی انجام می‌دهند، ما علیه قبرستان‌ها عملیات استشهادی می‌کردیم. یعنی توحید وهابیت، یک توحید قبرستانی است. شما به کتاب خداشناسی شیخ عبدالوهاب نگاه کنید؛ اولین بحثی که در آن مطرح می‌شود، قبر، زیارت قبور، توسل به قبور و... است و اصلاً صحبتی از خدا نیست و وقتی انسان این گونه شد، وابسته به آمریکا خواهد شد؛ چون دیگر مسائل دینی برای او مهم نیست؛ دیگر خداشناسی برای او مهم نیست؛ دیگر آمریکا و اسرائیل برای او خطر نیست؛ بی‌دینی برای او خطر نیست؛ خطر، قبر است و اگر قبرها خراب شوند، دیگر خطری وجود ندارد و همه چیز جایز است. این، توحید اسلامی نیست؛ توحید آمریکایی است.

دیدگاه وهابیت درباره زن در جامعه وهابیت چگونه است؟

یکی از مشکلات وهابیت، همین مسئله زن است. به طور کلی، وهابیت درباره مسائل دینی در قرآن؛ خوب تحقیق و بررسی نکرده است؛ از جمله درباره آیات مربوط به زن در قرآن. یعنی آنها همچنان که در فهمیدن مقام توحید در قرآن اشتباه کردند، در فهمیدن مقام زن در قرآن نیز دچار اشتباه شدند؛ مثلاً یکی از دیدگاه‌های آنها این است که زن نباید وارد آرامگاه (از جمله بقیع) شود و این را حرام می‌دانند که این اشتباه بسیار بزرگی است و دلیل آنها برای این مسئله هم حدیثی با این مضمون است: «لعن الله زوّارات القبور» که معلوم نیست درست هم باشد؛ اما اگر فرض را بر این بگیریم که این حدیث درست هم باشد، مربوط به اوایل اسلام است و بعدها پیامبر فرمود: «کنت نهیتکم عن زیارات القبور»؛ یعنی من قبلاً شما را (چه مرد و چه زن) از زیارت قبور نهی می‌کردم و اکثریت اهل تسنن اعتقاد دارند که حدیث اول، نسخ شده است. در طول تاریخ اسلام، تمام مذاهب و فرق اسلامی به زن، اجازه ورود به آرامگاه و شرکت در تشییع جنازه را می‌داده‌اند؛ مگر آرامگاه پیامبر صلی الله علیه و آله در منزل همسرش عایشه نبوده است؟ پس اگر آنها ورود زن به آرامگاه را حرام می‌دانند، چگونه همسر پیامبر در آرامگاه زندگی می‌کرده است؟ اینها برای این سؤال، جوابی ندارند و برای رهایی از این مشکلات، یک حدیث را قبول می‌کنند و صد حدیث دیگر در رد آن حدیث را قبول نمی‌کنند.

نظر اهل تسنن وهابیت درباره غدیر چیست و چگونه آن را تکذیب می‌کنند؟

متأسفانه نظر اهل تسنن و وهابیت، در این مسئله یکی است. اینها بعد از آن‌که مسئله خلافت را به آن شکل به انحراف کشاندند، سعی کردند احادیث مربوط به خلافت و ولایت امام علی علیه السلام را از بین ببرند و چون از لحاظ سندی نتوانستند، از لحاظ دلالتی این کار را کردند؛ یعنی گفتند که این احادیث، مربوط به دوستی و محبت علی علیه السلام است؛ در حالی که بسیاری از عالمان آنها -مثل غزالی در آخرین کتاب خود «سرّ العالمین» - معتقدند که اکثر کسانی که در سقیفه به امام علی علیه السلام خیانت کردند، در غدیر، با او بیعت کرده بودند و جالب این است که اکنون آنها می‌گویند که غزالی در آخر عمر خود، گمراه شده بود.

اگرچه احادیث مربوط به مسئله غدیر، به دوستی و محبت هم اشاره دارند، اما پیامبر صلی الله علیه و آله می‌خواسته به دو موضوع اشاره کند و آن دو، رهبری و محبت علی علیه السلام با هم بوده است؛ یعنی رهبری‌ای، ولایت علی علیه السلام یک رهبری خشک و پادگانی نیست؛ بلکه رهبری‌ عاشقانه و همراه با محبت است و رنگ خدایی و دوستی دارد و به همین دلیل، بهترین واژه برای چنین رهبری‌، ولایت است؛ چون جنبه عشق و دوستی در آن نهفته است؛ اما کلمات دیگری که در عربی برای رهبری وجود دارند، این مفهوم را در خود ندارند. اینها برای این‌که مسئله خلافت خلفا را زیر سؤال نبرند، حاضرند همه چیز را زیر سؤال ببرند.

در بعضی سایت‌ها نوشته‌اند که بسیاری از عالمان شیعه، وهابی شده‌اند؛ آیا این درست است؟

سایتی به نام «المستبصرین» وجود دارد که درباره کسانی است که از تسنن یا وهابیت، به تشیع راه یافته‌اند. در برابر این سایت، وهابی‌ها سایتی درست کرده‌اند به نام «المهتدین» که درباره شیعیانی است که وهابی شده‌اند. وقتی من به این سایت مراجعه کردم، با کمال تعجب دیدم که در آن، حتی یک نفر حقیقی معرفی نشده است؛ یعنی هیچ نشانی، ایمیل، عکس، تلفن و هیچ نشانی دیگری از این افراد وجود ندارد و وقتی من این مطلب را به مسئول این سایت گفتم، در جواب گفت: این افراد می‌ترسند که توسط شیعیان ترور شوند و حاضر نمی‌شوند مشخصاتشان در سایت گذاشته شود و تنها اسامی آنها در سایت گذاشته می‌شود! من گفتم: شما حداقل یک نفر را معرفی کنید که در رسانه‌ها حاضر شود و به سؤالات جواب دهد و دلایل خود را برای این کار بگوید؛ اما آنها گفتند که اگر ما این کار را بکنیم، شیعیان آنها را ترور خواهند کرد. من گفتم: اگر شیعه واقعاً تا این حد قدرت دارد، پس الان باید تمام دنیا را در اختیار داشته باشد.

شما در سخنانتان گفتید که دوران معاصر، دوران پایان و افول وهابیت است. این مسئله، با مسئله خطر وهابیت که عالمان شیعه بسیار بر روی آن تأکید می‌کنند، چگونه قابل جمع است؟

به نظر من، خطر اینها از لحاظ فکری نیست؛ بلکه به دلیل فتوای عالمان آنها مبنی بر تکفیر شیعه و عدم حرمت خون آنهاست. آنها شیعیان را در سراسر دنیا ترور می‌کنند. الان اگر یک آدم‌کش یا تروریست در این‌جا پیدا شود، همه ما احساس خطر می‌کنیم و از اینجا فرار می‌کنیم؛ چون یک آدم‌کش، یک جامعه را به هرج و مرج می‌کشاند. در واقع، خطر اینها، به دلیل قوت فکری آنها نیست؛ بلکه به دلیل وحشی‌گری آنهاست. من خود وهابی بوده‌ام و در کتاب خود نیز به این مسئله اشاره کردم که ما نباید وهابی را به عنوان دشمن ببینیم؛ بلکه باید به چشم انسان‌های بیمار، به آنها نگاه کنیم و آنها را درمان کنیم. ما باید از روش‌های جدید استفاده کنیم تا آنها را هدایت کنیم؛ همان‌طور که تعداد زیادی از آنها بر اثر همین حسن برخوردها، هدایت شدند. این فعالیت‌های تروریستی هم که از جانب آنها بر ضد شیعه در عراق و جاهای دیگر صورت می‌گیرد، به دلیل این است که آنها احساس نابودی می‌کنند. انسان در لحظات آخر زندگی و قبل از مرگ، یک تنفس عمیق می‌کشد که این، دلیل بر بازگشت به زندگی نیست. فعالیت‌های تروریستی وهابیت نیز تنفس عمیق آنها قبل از مرگشان است.

شما در زمانی که وهابی بودید و کتاب‌هایی را بر ضد شیعه می‌نوشتید، آیا استدلالی هم برای عقاید خود داشتید؟

بله و این طبیعی است. اکثر وهابیان، به دلیل جهل و نادانی، گمراه هستند و گمراهی آنها از روی لج‌بازی و دشمنی نیست. وقتی آنها حاضرند جان خود را برای یک مرده فدا کنند، حتماً برای خود استدلال دارند؛ اما چون قرآن را اشتباه فهمیده‌اند، استدلالاتشان هم اشتباه است. مشکل اساسی آنها هم همین است. وقتی تمام فضای خانواده، جامعه و رسانه‌های آنها تماماً وهابی است، فرد ناخودآگاه وهابی می‌شود و بعد برای اعتقادات خود، استدلالات غلطی پیدا می‌کند و سعی می‌کند قرآن را بر اساس عقاید غلط خود، تفسیر کند؛ یعنی وهابیت، ابتدا عقاید خود را شکل می‌دهد و بعد، قرآن را بر اساس آن عقاید، تفسیر می‌کند و هر آیه‌ای را که مخالف آن عقاید بیابد، آن را طوری تأویل می‌کند که مطابق با عقاید خود شود.

به نظر شما فرقه وهابیت، یک فرقه فکری و اعتقادی است یا یک فرقه سیاسی؟

وهابیت، در ابتدا یک فرقه فکری و اعتقادی بود؛ اما به تدریج، بازیچه دست آمریکا و انگلستان شد و تبدیل به یک فرقه سیاسی شد و آمریکا و انگلستان، از این فرقه، برای رسیدن به اهداف خود استفاده می‌کنند؛ زیرا اکثر وهابی‌ها، انسان‌های ساده‌ای هستند و تفکرات بدوی و ابتدایی دارند و مورد سوء استفاده ‌دیگران، به ویژه قدرت‌ها قرار می‌گیرند.

اگر بخواهیم یک سنی یا یک وهابی را شیعه کنیم، اولین سؤالی که باید در ذهنش ایجاد کنیم، چیست؟

اولین سؤال، آخرین سخن پیامبر صلی الله علیه و آله است. پیامبر صلی الله علیه و اله به عنوان بزرگ‌ترین انسان، در بستر وداع با امت، آخرین و مهم‌ترین پیام را به بشریت داد و آن، این بود که پس از من، به قرآن و اهل بیتم تمسک بجویید. صدها و هزارها نفر، تنها به خاطر همین کلام پیامبر صلی الله علیه و آله شیعه شدند؛ چون این کلام پیامبر صلی الله علیه و آله تنها وصیت نیست؛ بلکه کلام وداع است. بنابراین، بهترین وسیله برای هدایت یک سنی یا وهابی، این است که حدیث پیامبر صلی الله علیه و اله را دوباره برایش بخوانیم. این حدیث (حدیث ثقلین)، دارای چند ویژگی است؛ اول این‌که آسان است. دوم این‌که قابل تأویل و تفسیر نیست و نمی‌توان آن را به گونه دیگری تفسیر کرد. سوم این‌که هر کس با هر اندازه از فهم و علم، معنای آن را می‌فهمد.

مهم‌ترین سؤالی که شما از علمای وهابی کردید و جواب نگرفتید، چه بود؟

وهابیت اعتقاد دارند که خوارج، کافرترین، مجرم‌ترین و ملعون‌ترین فرقه در طول تاریخ اسلام هستند. من از آنها این سؤال را می‌پرسم که فرق بین خوارج و وهابیت چیست؟ ما می‌گوییم که شما چرا خوارج را کثیف‌ترین فرقه مسلمانان می‌دانید و می‌گویید: چون آنها مسلمانان را می‌کشتند؛ ما سؤال می‌کنیم که در این مسئله، فرق شما با خوارج چیست و آنها برای این سؤال، جوابی ندارند.

آیا شما پس از شیعه شدنتان، سؤالی از عالمان شیعه داشته‌اید که جواب آن را نگرفته باشید یا از جواب آنها قانع نشده باشید؟

نه، چنان‌که قبل هم گفتم، من جواب تمام سؤالاتم را در کتاب‌های شیخ مفید (ره) که بیش از هزار سال پیش زندگی می‌کرد، پیدا کردم و او جواب این سؤالات را از خودش نداده، بلکه آنها را از قرآن، سنت پیامبر و روایات اهل بیت علیه السلام استخراج کرده است و در واقع، جواب‌های شیخ مفید، جواب‌های اهل بیت علیه السلام است.

چرا وهابی‌ها، بیشتر با شیعیان مخالفند تا دیگر فرق اسلامی؟

این مسئله، دو علت دارد؛ علت اول، دشمنی آنها با علی علیه السلام است. آنها با امام علی علیه السلام دشمن هستند و این دشمنی، باعث شده که نسبت به شیعیان او هم تنفر و دشمنی داشته باشند. علت دوم هم این است که از فرقه وهابیت، هیچ کس مسیحی، یهودی و یا حتی شافعی و حنبلی هم نمی‌شود؛ اما بسیاری از وهابیان، شیعه دوازده امامی می‌شوند. بنابراین، از نظر آنها، دشمن اصلی، تشیع است. البته در این مسئله، از یک نکته هم نباید غافل شد و آن، دسیسه‌های آمریکاست؛ به ویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و روی کار آمدن یک حکومت شیعی در ایران. در سال 1979م. تنها دو یا چهار کتاب در عربستان، بر ضد شیعه نوشته شده بود؛ اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و تشکیل حکومتی که مذهب رسمی آن، جعفری است، آنها دیدند که اگر علیه شیعه فعالیت نکنند و کتاب ننویسند، عربستان هم شیعه خواهد شد و نجات خود را در حمله به شیعه دیدند. در واقع، آنها از شیعه می‌ترسند و دشمنی آنها با شیعه هم از روی ترس است؛ نه از روی قدرت.


» نظر