اینجا جنگ نبود
امسال هفته دفاع مقدس حال و هوای دیگه ای دارم. تمام عمرم تو شرایطی این هفته رو پشت سر می ذاشتم که دقیقا وسط خاطرات و اتفاقاتش قرار داشتم. جزئی از اونها بودم...
وحالا این اولین سالیه که دارم مثل بقیه مردم ایران به جنگ نگاه می کنم.
امسال این هفته رو بیشتر از هزار کیلومتر دور از مناطق جنگی می گذرونم.تو جایی که فکر نکنم مردمش حتی صدای یک گلوله رو تجربه کرده باشن. بودن با این ادما حس عجیبیه...
از یه طرف دوروبر خونه مون هستن کسایی که تا می فهمن جنوبی هستی یاد چند سال یا چند ماه یا چند ...بودنشون تو جبهه میافتن: «دزفول سرباز بودم ، فکه رو دیده م... » و از یه طرفم کسایی هستن که تا هفت پشتشون نه جنگ دیدن ، نه خوزستان ، نه شهادت . و حالا این شبکه های ماهواره ایه که واسشون تعریف می کنه خوزستان یه جایی که احمدی نژاد لج کرده !!!! و مانش ، مالت ، یا یه چیز دیگه ای که حتی اسمش رو هم درست نمی دونن ، نپاشیده و حالا خاک برسر مردمش شده!!!
اینجا شدم عین اصحاب کهف! بعضیا نمی خوان ببینندم و بعضیا گذشته شون رو تو حرفای من جستجو میکنن.
سخته وقتی بهت می گن : «خوبه ، اونجا بهتون می رسن! » آژانس شیشه ای پرده به پرده جلوی چشام رد میشه با اینکه من فقط بچه ی جنگم نه یه رزمنده...
هر چی هست ، دلم لک زده واسه نشستن رو رملای نرم فکه ، دویدن تو ساحل گرم دز و آسمونی شدن کنار مزار بی دیوار و پر از پنجره ی شهدای خوزستان...
کلمات کلیدی :
» نظر