سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ادامه معرفی و بررسی عرفان اوشو

 

آثار مکتبی اوشو

 سخنرانی های وی برای مریدان و پیروانش در بیش از ششصد و پنجاه جلد کتاب گرد آوری شده و به بیش از سی و سه زبان دنیا ترجمه شده اند. اوشو یک نویسنده به معنای رایج نبوده و شخصا هیچ کتابی را ننوشته است. کتابهای منتشر شده با نام اوشو، در واقع مجموعه ای از سخنرانی های وی هستند. همچنین حدود هفت هزار سخنرانی بر روی نوار کاست و 1700 سخنرانی بر روی نوار ویدئو ضبط شده است. کتابهای اوشو از پر فروش ترین ها در هند به شمار می آید! سالانه بیش از یک میلیون نسخه از کتابها و نوار های وی به فروش میرسد! و صدها سایت در تبلیغ اشو و مکتبش ایجاد شده است.

کتابهای زیادی از اوشو در ایران ترجمه و به بازارعرضه شده است که برخی از آنها عبارتند از :

1)فقط یک آسمان/ مترجم: مرضیه شنکایی

2)عشق، رقص، زندگی/ مترجم: فرشید قهرمانی

3)راز/3 جلد/ مترجم: محسن خاتمی

4)و آنگاه نبودم/ مترجم: سیروس سعدوندیان

5)الماس های اوشو/ مترجم: مرجان فرجی

6)تانتارا/ مترجم: فرشید جنیدی

7)راز بزرگ/ مترجم: روان کهریز

8)زوربای بودایی/ مترجم: مسیحا برزگر

9)تفسیر آواهای شاهانه/ مترجم: هما ارژنگی

10)زبان فرشتگان/2جلد/ مترجم: مسیحا برزگر

11)شورشی/ مترجم: عبدالعلی براتی

و چندین کتاب دیگر.

 تمام آثار اوشو را می توان در چند دسته خلاصه کرد:

- بعضی از آنها سخنرانی هستند؛ از قبیل: بلوغ، رازبزرگ، راز، شهامت و خلاقیت؛

- بعضی از آثار اشو شرح و بسط داستان های صوفیان است؛ از قبیل: این نیز بگذرد و آواز سکوت؛

- عضی دیگر به صورت پرسش و پاسخ است؛ از قبیل: مزه ای از ملکوت، یک زندگی یک ترانه یک رقص و کودک نوین؛

- بعضی دیگر به صورت کلمات قصار یا برنامه های مراقبه ماهانه یا سالانه است که معمولا به صورت دوزبانه به فارسی ترجمه شده است؛ ازقبیل: آفتاب در سایه، یک فنجان چای، شورشی، پیوند، بشنو از این خموش، عشق رقص زندگی و الماسهای اوشو؛

- بعضی دیگر شرح حال اوشو است؛ از قبیل: اینک برکه ای کهن و آنگاه نبودم.

کتابهای اوشو تا چند سال پیش با مجوز وزارت ارشاد در کشورمان منتشر می شد و اکنون اجازه چاپ ندارند اما قابل توجه است که کتاب ها با همان تیراژ و چاپ قبلی منتشر می شود. در کشور ما به دلائل فراوان وکم کاری اصحاب فرهنگ، مکتب اوشو هر روز بیشتر از قبل رو به گسترش است و علاوه بر دهها سایت اینترنتی، کتابهای بسیاری نیز  از او ترجمه شده است.

بر خی ازسخنان اوشو

با سخنی از خود او آغاز می کنیم:

*پیام(تعالیم) من نظریه فلسفی نیست؛ بلکه نوعی کیمیاگری است! دانش تحول روحانی است. بنابر این فقط آنان که مایلند بر آنچه هستند، بمیرند و دوباره متولد گردند، فقط این عده از مردم با شهامت و شجاع که معدودند، آماده شنیدن پیام من هستند؛ زیرا شنیدن این پیام نیز مخاطره آمیز است. با شنیدن، شما نخستین گام را برای زایش دوباره برداشته اید. پیام من چیزی کمتر از مرگ و زایش مجدد نیست(تناسخ)!

* شش دین بزرگ در جهان وجود دارند. این ادیان می توانند به دو مقوله تقسیم شوند: یکی مشتمل است بر یهودیت، مسیحیت و اسلام . این ها به یک زندگی باور دارند. شما فقط بین تولد و مرگ وجود دارید و زندگی همه چیز است. هر چند آنها به بهشت و دوزخ و روز رستاخیز باور دارند اما این ها تنها عواید حاصله از یک زندگی فردی هستند.

مقوله دیگر هندوئیسم، جینیسم و بودیسم است . آنها به نظریه ی تناسخ باور دارند. یک انسان الی الابد دوباره و دوباره متولد می شود مگر کسی که روشن ضمیر شود و بعد چرخه ی مرگ و زندگی از حرکت باز ایستد. من مراقبه کرده ام؛ من مراقبه کرده ام؛ من به نقطه ای رسیده ام که از آنجا می توانم زندگی های قبلی خود را ببینم و همین برهان بسنده است. این شناخت من است، این تجربه ی من است؛ این به میراث هندوان، باورها یا هیچ چیز دیگرشان ربطی ندارد؛ من بر اساس اختیار خود سخن می گویم.

*«جهنم از آنجا شروع می شود که اولین آرزو شکل می گیرد و بهشت  جایی هست که هیچ درخواست و آرزویی نباشد!»

*«عشق یک آینه است.رابطه ی واقعی، آینه ای است که در آن دو عاشق چهره ی یکدیگر را می بینند و خدا را باز می شناسند. این راهی به سوی پروردگار است.»

*«همه باورها خفه کننده اند و همه ی سرسپردگی ها به تو کمک می کنند تا زنده ی واقعی نباشی.آنها موجودیت تو را می میراند»

*« زندگی نه کیفر که پاداش است.با فرصت عظیمی که برای رشد یافتن ،دیدن، دانستن، درک کردن و بودن به تو ارزانی داشته اند تو را پاداش داده اند.من زندگی را روحانی می خوانم.در حقیقت از دید من زندگی و خدا مترادف یکدیگرند.»

*«دانش مانع از شناخت است .وقتی پرده دانش فرو می افتد  گل شناخت، شکفتن می گیرد.»

*«زندگی غیر منطقی است، در زندگی، تضادها تضاد نیستند، بلکه مکمل اند»

*«خداوند یک شخص نیست ، بلکه تنها تجربه ای است که تمام هستی را به پدیده ای زنده مبدل می سازد. تنهایی او مطرح نیست. او با زندگی می تپد ...؛ با زندگی که دارای ضربان است. لحظه ای که بیابی دل هستی می تپد، خداوند را کشف کرده ای.»

تعالیم اوشو و بررسی آنها

فرقه های جدید و نوپدید معنویت گرا، از یک جهت به دو دسته تقسیم می شوند: بعضی از این گروه های معنویت گرا و فرقه های نوپدید، منشاء وحیانی دارند؛ بعضی هم منشاء وحیانی ندارند.

 البته گاهی ادعا می کنند که از منابع دینی ادیانی مثل اسلام، مسیحیت، یهود و یا ادیان دیگر، بهره برده اند.

 اما بعضی از این فرقه های جدید و نوپدید، منشاء وحیانی ندارند؛ یعنی خودشان هم چنین ادعایی را نمی کنند.

این فرقه ها نیز یا گرایش های الحادی در آنها هست و مخالفت با دین، خدا و الحاد را صریحا مطرح می کنند؛مثل شیطان پرست ها که هم ادعای معنویت دارند و هم ادعای ضدیت با کلیسا.

اما بعضی از این جریان های نوپدید که منشاء وحیانی ندارند، الحادی نیستند ولی دم از خدا و معاد و به تعبیری (تناسخ) می زنند. بیشتر این جریانات معنویت گرا، منشاء شرقی دارند. فرقه هایی مثل مهربابا، سامی بابا، اوشو، سیک ها... جزء همین طبقه هستند.

 بنابراین مکتب اوشو یک فرقه نوپدید معنویت گرایی است که منشاء وحیانی ندارد و علی الظاهر با خدا و حیات پس از مرگ نیز چالشی ندارد. اما دقت در بررسی تعالیم و آموزه های اوشو، ما را به این نتیجه می رساند که او و عرفانی که به جهانیان عرضه داشته، کاملا با اسلام و ادیان آسمانی تضاد دارد.

پایه های نظام عرفانی اوشو

مکتب عرفانی اوشو دارای نظام منسجمی و ارگانیکی نیست ولی برخی مسائل را می توان به عنوان پایه ها و ارکان عرفان او بشمار آورد. او در 35 سال فعالیت مکتبی خود از سنجش نیازهای زمان بهره بسیار برده و حتی سعی می کند مراقبه هایی را هم که مطرح می کند، منطبق  با  نیازهای زمان باشد. ایشان روان شناسانه  مکتب خویش را عرضه کرده است. او در تشریح نظریات خود به واژه هایی دست زده و از اصطلاحاتی استفاده کرده که دقیقا نیاز معنوی انسان معاصر است. از ادبیات گذشته هیچ استفاده ای نمی کند. درکتاب «تفسیر آواهای شاهان ساراها» از «تانتارا» نام می برد، در تعبیر ایشان "تانتارا، زیبایی حقیقی است، صمیمی است اما جدی نیست ، مسرت بخش است، بازی و نشاط دارد، فراتر از عشق است. تانتارا به وجود اعتقاد دارد، عمل و شخصیت در تانتارا معنا ندارد، تانتارا ترانه عمل انسان است، تانتارا علمی مقدس است. کسی که در این راه حرکت می کند یک انسان، «تانتاریک» است." عبارت هایی که به کار برده، بسیار مبهم است  ولی می شود این استفاده را کرد که تانتارا یک نماد است. تانتارا نمادی است که رکن نظام عرفانی و معنویت او را تدوین می کند. او بعد از جعل این اصطلاح اعمالی را به انسان تانتاریک توصیه می کند.

* آرامش و سکون

همه ادیان و فرقه های هندی و شرقی، هدف اصلی خود را آرامش انسان تعریف کرده اند ولی چون انسان معاصر، گرفتار تکنولوژی و مدرنیته و ده ها مشکل دیگری است که در این دوران به وجود آمده،مشکلاتش به مراتب بیشتر از انسان گذشته است و طبیعتا نیازمندیش به آرامش هم بیشتر است. پیش فرض اوشو این است که چه ادیان چینی  یعنی تائوئیزم و کنفوسیوس و چه ادیان هندی مثل هندوئیزم، بودیزم، نمی توانند آرامش انسان معاصر را تامین کنند. اوشو برای این که به هرحال راهی برای آرامش انسان معاصر کشف کند، با شخصیت ها ی مختلف و رهبران دینی به گفتگو می نشیند ولی هیچ نتیجه ای نمی گیرد. بعدها که خودش  به یک «پارادایم» و چارچوب فکری و عرفانی می رسد، شروع به سخنرانی می کند.

در عرفان اوشو سکون و آرامش یکی از معیارهای رسیدن به حقیقت و دانایی و روشن بینی است. آرام بودن علت بسیاری از منافع ارزشمند عرفان است و او رسیدن به آرامش روحی را منوط به اعمال و کرداری می داند که در نگاه اول سر شار از تامل و تعجب است .

 او می گوید:" اگر نزد من آیید هرگز به شما نخواهم گفت:آرام شو. بلکه نخست پر تنش باش. تا آنجا که می توانی از همه رو پر تنش باش! آنگاه ناگهان احساس خواهی کرد که درونت وانهاده خواهد شد. هر کاری را می توانی، کرده ای. اینک نیروی زندگی ضد خودش را پدید خواهد آورد."

از این رو در عرفان اوشو سالک همواره تشویق به اعمال و کرداری می شود. گویی اساس عرفان وی رسیدن به این مقامات است ؛ مقاماتی از قبیل رسیدن به وجد و نشاط، شادی و لذت بردن، رقص و پایکوبی، شعر و آواز و دست افشانی، جشن و سرور، عشق و سکوت و موسیقی، خنده، سکس و مراقبه .

نمونه ای از مدیتیشن های اوشو

اوشو علاوه بر این سخنان، برای آرامشی که همه این عرفان های کاذب دم از آن می زنند، مراحل و دستورات زیادی  توصیه می کند که از جمله آنها مدیتیشن های اوست.  

این مدیتیشن به مدت یک ساعت به طول می انجامد و چهار مرحله دارد. سه مرحله اول همراه با آهنگ و مرحله آخر بدون آهنگ است. این مدیتیشن به صورت یک منبع انرژی عمل می کند؛ به آرامی شما را می لرزاند و از مشغله های روزمره رها می کند تا سرزنده و شاداب باشید.

مرحله اول: پانزده دقیقه

بدن خود را کاملاً رها و شل کنید و اجازه دهید آرام ‌آرام شروع به لرزیدن کند؛ در عین حال احساس کنید انرژی از پاهای شما به سوی بالا در حال حرکت است. کاملاً رها و آزاد باشید و با این لرزش یکی شوید. چشمان خود را آن طور که راحت هستید باز یا بسته نگاه دارید.

مرحله دوم: پانزده دقیقه

به رقص و سماع بپردازید... هر طور که دوست دارید. اجازه دهید کل بدنتان آن‌گونه که تمایل دارید حرکت کند.

مرحله سوم: پانزده دقیقه

چشمان خود را ببندید و در حال نشسته یا ایستاده، ساکن و بی‌حرکت باقی بمانید... در عین حال هر آنچه درون و بیرون وجودتان رخ می‌دهد را نظاره کنید.

مرحله چهارم: پانزده دقیقه

با چشمانی بسته به آرامی دراز بکشید و بی‌حرکت باقی بمانید.

در صورتی که تمایل به انجام مدیتیشن کوندالینی دارید، باید اجازه دهید لرزیدن، خودبخود اتفاق بیفتد نه این که خودتان این کار را انجام دهید. آرام باشید و احساس کنید که این لرزش در حال اتفاق افتادن است و هنگامی که لرزشی خفیف در بدنتان اتفاق افتاد به شدت یافتن آن کمک کنید، از آن لذت ببرید و به آن خوشامد بگویید ولی هرگز سعی نکنید به صورت مصنوعی آن را به وجود آورید. اگر این لرزش خودبخود نباشد این مدیتیشن به صورت تمرینی فیزیکی درخواهد آمد. در این صورت این لرزش تنها در سطح وجود شما رخ می‌دهد و به درونتان نفوذ نمی‌کند و در درون کاملاً جامد و بی‌حرکت باقی خواهید ماند. منظور از لرزیدن، لرزیدن با تمام وجود است به طوری که جمودیت وجودتان شروع به لرزش و ذوب شدن کند و به آرامی تبدیل به جریانی سیال شود. در این صورت بدن شما نیز از این وضعیت تبعیت خواهد کرد. در این حالت دیگر هیچ لرزاننده‌ای وجود نخواهد داشت و تنها لرزیدن وجود دارد و بس.

 * جشن و شادی

اوشو معتقد است اگر مردم بتوانند کمی بیشتر به جشن و شادی و پایکوبی بپردازند و کمی بیشتر آواز بخوانند، انرژی آنها بیش از پیش به جریان افتاده، مشکلات به تدریج ناپدید شده و به آرامش خواهند رسید.

او می گوید:" به همین دلیل من این قدر به شاد زیستن اصرار دارم. شادمانی تا حد بی خود شدن. بگذار تمام انرژی به شور و شیدای مبدل شود و ناگهان خواهی دید که دیگر سر نداری و انرژی گیر کرده در سرت، سراسر به جنبش در آمده، الگوها، تصاویر و حرکتی زیبا می آفریند. در این حال لحظه ای فرا می رسد که بدنت دیگر جسم و سفت و سخت نیست. انعطاف پذیر و جاری می شود. به هنگام شعف و شادی لحظه ای فرا می رسد که مرز تو و دیگران آن قدر واضح نیست. تو ذوب می شوی. با کائنات در هم می آمیزی. مرزها در یکدیگر ادغام می شوند."

اوشو می گوید:"من به تو لبیک تمام و کمال به زندگی را می آموزم. به تو نه زهد و نه ترک دنیا، که شعف و شادمانی را آموزم. شادی کن! شادی کن! بارها و بارها می گویم شادی کن! زیرا در شادمانی است که از هر چیز به خدا نزدیک تر خواهی شد."

او دین را تابعی از شادمانی و شعف دانسته و می گوید:«شاد باش ! مراقبه  خودش به تو دست خواهد داد. مسرور باش زیرا دین خودش دنبالت خواهد آمد. شادمانی شرط اصلی است.مردم تنها وقتی مذهبی هستند که نگران و اندوهگین هستند و به همین دلیل تمام مذهبشان دروغ است!»

 * عرفان، عشق، سکس

بر خلاف اغلب ادیان و از جمله جنبش های دینی نوپدید که نسبت به روابط جنسی یا بی تفاوت بوده و یا با آن دشمن هستند، اوشو در عرفان خود آموزش می دهد که روابط جنسی قدرتمندترین انرژی طبیعی ماست و سه سطح توان دارد. با روش زیستی پیش آفرینش (حیوان) آغاز شده، به منبع لذت و صمیمیت (انسان) و سر انجام به وسیله ای برای خود رستگاری (الهی) تبدیل می شود .

او بر توانایی زنان به دلیل استعدادشان برای رسیدن به اوج لذت جنسی بطور متوالی، برای تبدیل شدن به متخصص تانتریک و رسیدن به روشنایی و ارائه مجموعه ای از تکنیک ها برای رسیدن به هدف تاکید می کند.

اگر تمام عبارات ، سخنرانی ها و کتاب های اوشو با موضوعیت سکس را جمع آوری کنیم و بدون در نظر گرفتن نام اشو و موقعیت به ظاهر عرفانی او قضاوت کنیم خواهیم دید که این بیانات متعلق به یک شهوتران افراطی است و اگر مهم ترین هدف راه اندازی مدرسه خویش را سکس قرار نداده، لااقل یکی از اهداف اساسی وی پرداختن به سکس بدون هیچ مانعی است .

اوشو رابطه دختر و پسر را به راحتی اجازه می دهد و اساسا این رابطه را یکی از مراقبه ها و راههای رسیدن به آن تانتری می داند. در نظر او تانتاریک شدن به همین هست که زن و مرد با هم ارتباط داشته باشند. فرد تانتاریک، مدت ها ی مدیدی به زن خیره می شود و شکل و فرم بدن او را به دقت مورد مطالعه قرار می دهد، برآن تمرکز می کند و به مراقبه می پردازد. ایشان معتقد است که از طریق همین ارتباط های جنسی است که انسان می تواند به مقام عشق و مراقبه و آرامش برسد. در مجالس ایشان، زن و مرد به صورت مختلط، مشغول انجام مدیتیشن هستند

 دیدگاه اوشو درباره عشق، متاثر از فروید و تا حدودی از شاگرد فروید یعنی «یونگ» می باشد. ایشان روان کاوی فروید و یونگ را می پسندد؛ مخصوصا سخنان فروید بر او تاثیر زیادی داشته است. بر این اساس، وقتی از عشق سخن می گوید، منظورش همین عشق مجازی زمینی و رابطه زن و مرد است.

زندگی در نظر اوشو از نیروی جنسی مایه می گیرد. او می گوید: به جز جراحی مغزی نمی توان زندگی  بدون عمل جنسی داشته باشیم. می گوید: فقط از همین راه می توانید این کار را بکنید ولی این راه را هم توصیه نمی کند و به شدت منع می کند.

 با گروه سیاستمداران و کشیشیان مخالف است؛ چرا که کار این دو گروه، سرکوب کردن نیازهای جنسی است. هم سیاستمداران و هم کشیشان، واپس زدن نیازها و خواسته های جنسی را به مردم می آموزند؛ چرا که تنها به این طریق می شود عقل آدم ها را ربود. طبیعتا حکومت بر افراد بی عقل بسیار ساده تر از حکومت بر توده آگاه و دانا است؛ زیرا انسانی که نیازهای جنسی اش کنار زده می شود، انسان بی عقل است." یعنی اوشو اندیشه و تفکر را نیز با جنسیت و نیازهای جنسی پیوند زده است. او می گوید:" شهوت جنسی، شهد بهشتی است. در صورت عدم ارضاء آن، انسان به جانوری سیری ناپذیر تبدیل می شود". می گوید:" عشق، زاده کشش جنسی است و عشق منشاء نیایش است." از نظر اوشو مذهب یعنی عشق و عشق هم دقیقا زاییده ارضای نیازهای جنسی است."  اوشو حتی ادیان را نقد می کند که چرا احساس گناه در مردم ایجاد می کنند؟." و لذا آن دوگانگی بین زن و مرد را هم نمی پذیرد و می گوید:" یک مرد در عین حال هم مرد است و هم زن  و یک زن، در آن واحد، هم زن است وهم مرد. اما هیچ مردی زن را نمی فهمد وهیچ زنی مرد را. تولد دوباره سالک نیز به کمک یک زن حاصل می گردد. در واقع غالب استادان و پیروان طریقت، بیشتر از آن که پدر باشند، مادرند. بودا مؤنث است، کریشنا نیز همین طور.

او در تبلیغ برهنگی و سکس می گوید:" وقتی در برابر واقعیت می ایستید، شما به تخیل روی می آورید. برخی نهادها پشت رسانه های سکسی خوابیده اند! وقتی مردم و افراد زنده وجود دارند چرا شما دنبال مجلات یا پورنوگرافی می روید !؟ آیا بهتر نیست که به مردم زنده بنگرید؟ آیا شما از دیدن تصویر درخت لذت می برید؟ نه، چون همه درختان برهنه هستند. اگر همه درختان را بپوشانید، دیر یا زود مجلاتی منتشر می شوند که بطور زیر زمینی دست به دست می چرخند" درختان برهنه". پورنوگرافی زمانی از بین می رود که مردم طبیعت برهنه خود را بپذیرند....اجازه دهید مردم برهنه باشند . آن وقت پورنوگرافی از بین می رود."

اوشو توصیه هایی در رابطه با ارتباط زن و مرد دارد. می گوید:" به محض این که مؤنث و مذکر با هم تماس می یابند، یک مدار الکتریکی کامل می شود و آن خودآگاهی که از بدن بیرون رفته است، باز به سرعت به بدن بازمی گردد." یعنی انسانی که ارتباط جنسی ندارد، یک انسان ناخودآگاهی است، تنها راه تبدیل ناخودآگاهی به خودآگاهی، رفع نیازهای جنسی است. روشن است که در القاء این سخنان ، تحت تاثیر نظریه جنسیتی فروید بوده است. 

اوشو درکتابی با عنوان تانترا تعلیمات کندالینی یوگا(ج2ص229-336) به تفصیل درباره رابطه جنسیت و پیوند زن و مرد سخن گفته است و به نتایجی دست یافته است که بخشی ازآن بیان می شود:

زن چند کالبد دارد؛کالبد اول زن، زنانه و کالبد دوم او، مردانه است. مرد هم دارای چند کالبد است. کالبد اول مرد، مردانه و کالبد دوم او زنانه است. کالبد زن و مرد به تنهایی ناقص است و در ترکیب با یکدیگر کامل می شود. وحدت این دو جنس به صورت خارجی صورت می گیرد. در این صورت آنها تن واحد و کالبد واحد می شوند. این اتحاد، موقتی است و از آن نشاط و شادی فراوانی حاصل می شود. زن و مرد در این صورت متوجه شعف و لذت ناشی از اتحاد و پیوند دو موجود می شوند.

اوشو ادامه می دهد:

زن نیمی و مرد نیم دیگر است. هر دوی آنها عامل انرژی و الکتریسیته اند. زن قطب منفی و مرد قطب مثبت است. اگر قطب مثبت و منفی به هم برسند، مداری تشکیل شده و نوری ایجاد می شود که با نور معمول متفاوت است. اگر پیوند کوتاه باشد مدار به سرعت قطع می شود و در صورتی که طولانی باشد و از نیم ساعت بگذرد، مدار الکتریکی بین آن دو می چرخد و این مدار برای برخی کاملا قابل مشاهده است. در جهان امروز که پر از تنش است طبعا روابط کوتاه و مدارهای مغناطیسی یا تشکیل نمی شود یا بسیار سریع قطع می شود.

اوشو رابطه این دو جنس را در جهان غرب به یک عطسه ساده تشبیه می کند و برای شرق تاسف می خورد که دنباله رو غرب در این جهت شده است.(اوشو در اینجا سخنانی دارد که قابل ذکر نیست.)

او در ادامه می گوید:

اگر زن بتواند با کالبد مردانه درونی خود پیوندی مبارک برقرار سازد، از این آمیزش درونی، سفر معنوی آغاز می شود، مرد نیز همچنین اگر بتواند با کالبد زنانه درونی خود پیوندی برقرار کند، لذتی همیشگی نصیب او خواهد شد. بنابراین باید اتحاد از بیرون به درون انتقال یابد تا غم و رنج برداشته و لذت و نشاط جای آن را بگیرد. یوگا و مدیتیشن یا مراقبه راهی است برای نکاح درونی. اگر بدن زن با کالبد اتری یکی شد، نوزاد آنها مونث و اگر مرد با کالبد درونی خود اتحاد یابد، نوزاد آنها مذکر است؛ زیرا کالبد دوم، کالبد اول را می خورد و بر آن تفوق می یابد و در این صورت نقص خارجی زن یا مرد تکمیل می شود.

کالبد سوم مرد، مردانه و کالبد چهارم او زنانه است. در زن هم چنین است؛ کالبد سوم او زنانه و چهارم او مردانه است. بنابراین در درون انسان انواعی از روندهای تکاملی برقرار است. در ازدواج های درونی که ممکن است میان کالبد سوم یا چهارم صورت گیرد، هیچ گونه انرژی ای هدر نمی رود؛ از این رو غم و رنج دنبال آن نیست."

اوشو روش های متعددی برای انجام عمل اتحاد و پیوند ادعا کرده است و آن را در تمرینات شبکه ای به شاگردان خود تعلیم می دهد.

در جایی(الماسهای اوشو/ص240) می گوید:

سکس بزرگترین هنر مدیتیشن است. این پیشکش تنتره به دنیاست. پیشکش تنتره از همه عالی تر است؛ زیرا کلیدهایی را در اختیارت قرار می دهد که از پست ترین به عالی ترین استحاله پیدا کنی. کلیدهایی را در اختیار قرار می دهد که لجن را به نیلوفر آبی بدل کنی...و عشق از آمیزش جنسی زاییده می شود.

مرد همیشه مهاجم است و زن همیشه تسلیم. اگر این دو با یکدیگر ترکیب شوند،«ما» باقی نمی ماند. از اتحاد آن دو آنچه باقی می ماند«من» است و این فنا است. اگر زن کاملا تسلیم مرد شود، راه طولانی او کوتاه می گردد. در این صورت ازدواج های درونی و اتحاد کالبدهای زنانه و مردانه داخلی به سهولت انجام می گیرد و در چنین حالتی، زن می تواند بگوید:«همسر خدا است.»


» نظر