شب قدر
دوباره هجده روز گذشت به شب نوزدهم که رسید همه وخودشون رو برای سه شب احیا آماده کردند.
نزدیک های ساعت یازده شب ،مامان یه روسری خوشگل با یه چادر مشکی که برای دختر کوچولوش دوخته سرش
می کنه می ره مسجد یک کتاب دعا برمی داره می بینه یکی داره چادرش رو میکشه ؛چی می گی هان؟
مامان منم ازکتاب ها می خوام می خوام بخونم .
از طرفی دیگه دوستا باهم دیگه وعده می کن برن مسجد محل ؛ ازیه طرفه دیگه مادربزرگ یا پدر بزرگ دست نوه هاشون رو گرفتن و می برن مسجد پای دعای جوشن کبیر و دعای قرآن حالا دعا شروع میشه:
بسم الله الرحمان الرحیم
اللهم انی اسئلک باسمک یا الله یارحمان یا
رحیم.....
خوش به سعادت همه ی اون هایی که این شب ها توی مساجد هستند ،فرقی نداره پیر وجون ،کوچک وبزرگ
مهم اینکه همشون اومدندتا با خدای خودشون راز ونیازکنند
« طاعات همشون قبول باشه»
کلمات کلیدی :
» نظر