دنیایی دیگر ...


وقتی خیلی کوچک بودم اولین خانواده ای که در محلمان تلفن خرید ما بودیم. هنوز جعبه قدیمی و گوشی سیاه و براق تلفن که به دیوار وصل شده بود به خوبی در خاطرم مانده.

قد من کوتاه بود و دستم به تلفن نمیرسید ولی هر وقت که مادرم با تلفن حرف میزد می ایستادم و گوش میکردم و لذت میبردم.

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

بعد از مدتی کشف کردم که موجودی عجیب در این جعبه جادویی زندگی می کند که همه چیز را می داند. اسم این موجود "اطلاعات لطفآ" بود و به همه سوالها پاسخ می داد. ساعت درست را می دانست و شماره تلفن هر کسی را به سرعت پیدا میکرد.

بار اولی که با این موجود عجیب رابطه بر قرار کردم روزی بود که مادرم به دیدن همسایه مان رفته بود. رفته بودم در زیر زمین و با وسایل نجاری پدرم بازی میکردم که با چکش کوبیدم روی انگشتم.

دستم خیلی درد گرفته بود ولی انگار گریه کردن فایده نداشت چون کسی در خانه نبود که دلداریم بدهد.

انگشتم را کرده بودم در دهانم و همین طور که میمکیدمش دور خانه راه می رفتم. تا اینکه به راه پله رسیدم و چشمم به تلفن افتاد ! فوری رفتم و یک چهار پایه آوردم و رفتم رویش ایستادم.

تلفن را برداشتم و در دهنی تلفن که روی جعبه بالای سرم بود گفتم اطلاعات لطفآ. صدای وصل شدن آمد و بعد صدایی واضح و آرام در گوشم گفت : اطلاعات.

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

انگشتم درد گرفته ... حالا یکی بود که حرف هایم را بشنود، اشکها یک سرازیر شد.

پرسید مامانت خانه نیست ؟

گفتم که هیچکس خانه نیست.

پرسید خونریزی داری ؟

جواب دادم : نه، با چکش کوبیدم روی انگشتم و حالا خیلی درد دارم.

پرسید : دستت به جا یخی میرسد ؟

گفتم که می توانم درش را باز کنم.

صدا گفت : برو یک تکه یخ بردار و روی انگشتت نگه دار.

یک روز دیگر به اطلاعات لطفآ زنگ زدم.

صدایی که دیگر برایم غریبه نبود گفت : اطلاعات.

پرسیدم تعمیر را چطور می نویسند ؟ و او جوابم را داد.

بعد از آن برای همه سوالهایم با اطلاعات لطفآ تماس میگرفتم.

سوالهای جغرافی ام را از او می پرسیدم و او بود که به من گفت آمازون کجاست. سوالهای ریاضی و علومم را بلد بود جواب بدهد. او به من گفت که باید به قناریم که تازه از پارک گرفته بودم دانه بدهم.

روزی که قناری ام مرد با اطلاعات لطفآ تماس گرفتم و داستان غم انگیزش را برایش تعریف کردم. او در سکوت به من گوش کرد و بعد حرفهایی را زد که عمومآ بزرگترها برای دلداری از بچه ها می گویند. ولی من راضی نشدم.

پرسیدم : چرا پرنده های زیبا که خیلی هم قشنگ آواز می خوانند و خانه ها را پر از شادی میکنند عاقبتشان اینست که به یک مشت پر در گوشه قفس تبدیل میشوند ؟

فکر میکنم عمق درد و احساس مرا فهمید، چون که گفت : عزیزم، همیشه به خاطر داشته باش که دنیای دیگری هم هست که می شود در آن آواز خواند و من حس کردم که حالم بهتر شد.

وقتی که نه ساله شدم از آن شهر کوچک رفتیم ... دلم خیلی برای دوستم تنگ شد. اطلاعات لطفآ متعلق به آن جعبه چوبی قدیمی بر روی دیوار بود و من حتی به فکرم هم نمیرسید که تلفن زیبای خانه جدیدمان را امتحان کنم.

وقتی بزرگتر و بزرگتر می شدم، خاطرات بچگیم را همیشه دوره میکردم. در لحظاتی از عمرم که با شک و دودلی و هراس درگیر می شدم، یادم می آمد که در بچگی چقدر احساس امنیت می کردم.

احساس می کردم که اطلاعات لطفآ چقدر مهربان و صبور بود که وقت و نیرویش را صرف یک پسر بچه میکرد ...

سالها بعد وقتی شهرم را برای رفتن به دانشگاه ترک میکردم، هواپیمایمان در وسط راه جایی نزدیک به شهر سابق من توقف کرد. ناخوداگاه تلفن را برداشتم و به شهر کوچکم زنگ زدم : اطلاعات لطفآ !

صدای واضح و آرامی که به خوبی میشناختمش، پاسخ داد اطلاعات.

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

ناخوداگاه گفتم می شود بگویید تعمیر را چگونه می نویسند ؟

سکوتی طولانی حاکم شد و بعد صدای آرامش را شنیدم که می گفت : فکر می کنم تا حالا انگشتت خوب شده.
خندیدم و گفتم : پس خودت هستی، می دانی آن روزها چقدر برایم مهم بودی ؟

گفت : تو هم میدانی تماسهایت چقدر برایم مهم بود ؟ هیچوقت بچه ای نداشتم و همیشه منتظر تماسهایت بودم.

به او گفتم که در این مدت چقدر به فکرش بودم. پرسیدم آیا می توانم هر بار که به اینجا می آیم با او تماس بگیرم؟

گفت : لطفآ این کار را بکن، بگو می خواهم با ماری صحبت کنم.

سه ماه بعد من دوباره به آن شهر رفتم.

یک صدای نا آشنا پاسخ داد : اطلاعات

گفتم که می خواهم با ماری صحبت کنم.

پرسید : دوستش هستید؟

گفتم : بله یک دوست بسیار قدیمی.

گفت : متاسفم، ماری مدتی نیمه وقت کار می کرد چون سخت بیمار بود و متاسفانه یک ماه پیش درگذشت.
قبل از اینکه بتوانم حرفی بزنم گفت : صبر کنید، ماری برای شما پیغامی گذاشته، یادداشتش کرد که اگر شما زنگ زدید برایتان بخوانم، بگذارید بخوانمش.

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

صدای خش خش کاغذی آمد و بعد صدای ناآشنا خواند :
به او بگو که دنیای دیگری هم هست که می شود در آن آواز خواند ... خودش منظورم را می فهمد ...

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


» نظر

میلاد امام رضا(ع) میارک باد

ولادت با سعادت هشتمین اختر آسمان امامت و ولایت

علی بن موسی الرضا ( علیه السلام )

بر همه عاشقان حضرتش مبارک باد.

  هشتمین آفتاب در یک نگاه 
 زیارتنامه امام رضا علیه السلام(فلش) 
 کتابهای منسوب به امام رضا علیه السلام 
 خاک را به نظر کیمیا کند(معجزه رضوی) 
 امام رضا علیه السلام و دفاع عقلانی از دین 
 امام رئوف در آثار و اندیشه ها(کتابشناسی) 
 داستان واره هایی از زندگانی امام رضا علیه السلام 
 سفارش امام رضا به نگاهداشت حقوق والدین 
 معیار برتری از منظرامام هشتم 
 معرفی سایتهای رضوی 
 پرتو دوم: برگهایی از دفتر دل(اشعار) 
 پرتو سوم: مسابقه (خاطرات شما را قاب می گیریم) 
 پرتو چهارم: نوای شادی (مدیحه سرایی) 
 پرتو پنجم: نماهنگ (مجموعه ای به صورت فلش) 
 پرتو ششم: کتابهای صوتی (مجموعه ای از آهنگها و نواخته ها) 
 پرتو هفتم: کتابهای تصویری(برگرفته از کتاب داستانهای شگفتِ شهید دستغیب) 
 پرتو هشتم: گوهر معرفت(سخنرانیهای علما پیرامون شخصیت امام رضا علیه السلام) 
 پرتو نهم: تم امام رضا علیه السلام(ویژه گوشیهای سونی اریکسون (w600 
 پرتو دهم: کتابخانه رضوی 
 پرتو یازدهم: ویژه های صوتی کتابخانه تبیان 
 تصاویر ویژه 
 Screensaver 


» نظر

اگر آن ترک شیرازی....

                                                         حافظ شیرازی

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را                           به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را

                                                         صائب تبریزی

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را                       به خال هندویش بخشم سر ودست و تن و پا را                   

هر آنکس چیز می بخشد،زمال خویش می بخشد          نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را

                                                             شهریار

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را                           به خال هندویش بخشم تمام روح و اجزا را

هرآنکس چیز می بخشد بسان مرد می بخشد                نه چون صائب که می بخشد سر و دست و تن و پا را

سر و دست و پا را به خاک گور می بخشند                      نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دلها

                                                       فاطمه دریایی

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را                         خوشا بر حال خوشبختش،به دست آورد دنیارا

نه جان و روح می بخشم نه املاک بخارا                        مگر بنگاه املاکم؟چه معنی دارد این کارا!!؟؟

و خال هندویش دیگر ندارد ارزشی اصلا                         که با جراحی صورت عمل کردند خالا را

نه حافظ داد املاکی، نه صائب دست و پاها را                 فقط می خواستند اینها،بگیرند!وقت ماها را.....؟؟؟؟


» نظر

روشها سنتها ارزشها حفظ شود

بحثی که من دنبال می کنم پیرامون اینکه چقدر روشها منشها سنتها ارزشها درحال تغییر تحول بوده درعین حالی که پبشرفت های چشم گیری داریم به ظاهررفا زندگی بیشتر شده بخشی از این پیشر فت ها حساب شده عمیق سنجیده نشده بوده نتنها پیبشرفت نیست بلکه جان انسانها درخطری که بتوسط دست خود بشر ساخته شده می باشد خداوند این همه نعمت را طبیعی برما ارزانی داشته وچقدر زیبا این همه آلودگی که بتوسط موجودات شکل می گیرد دوباره پاک وپاکیزه خلق می کنند توقع می رود که ما هم عقل سلیم را بکار بریم به خدا وخلق خدا بیندیشیم طبیعی زیست کنیم وبا پیشرفت ها عرصه را بر هم نوع تنگ نکنیم دراین مقوله فرض را این می گیریم طولی نمی کشد که اکثر جمعیت کشور در روستا ها زندگی می کردند بدلیل تغییر پیشرفت که شهری باشیم مهاجرت شروع شد وحالا برعکس اکثر مردم درشهر ها سکونت دارند وبه این طبع نیازها ی مردم براساس شکل شهر ی صورت گرفته مردم درعین حالی که دوست دارند از غذاهای سنتی نون خانگی وهمان امکانات طبیعی استفاده کنند ولی درفضای شهر شغل شهری وامکانات اجازه چنین کاری را نمی دهد ومردم مجبور هستند واز روی نا چاری فرض کنید زن مرد کارمند بوده از غذاهای بازار از قبیل سوسیس کالباس چه چه استفاده کنند از اینکه پیشرفت کردیم همین امر درکشورهای دیگر سنتها به فراموشی سپرده شده بیشتر مردم ازغذاهای بازار گوشت ضایعات خوک چه چه می خورند  ودرکشور ما چند سالی است بحساب پیشرفته به این سو سوق پیدا کردیم و قافل از اینکه این تغییرات بعضی سود می برند ولی ازاین پیشرفت درست استفاده نمی شود واگر دربعضی جاها مراحل استاندار تولید مشاهده می کنید هزاران غیر استاندارد وارد بازار هستند واز طرفی قیمتهای سر سام آور و بی رویه مردم گرسنه فرصت اینکه تمرکز کنند از کجا وچه چیز سالم خریداری کنند نیست شکم سیر بشود هرچه بود بود درصورتی که درگذشته نون خانگی که صادقانه با ابزار آلات طبیعی پخت می شد همان نان به تنهایی می گفتن نون پور می خوریم نیازی به خورشت اضافی هروعده نداریم انساها صدها سال عمر می کرد هیچ کدام از این مریضی ها ی جدید را تجربه نکردند به نظر من پیشرفتی خوب است که مردم با آن به سمت خدا وخلق خدا اوج بگیرند امنیت وآسایش به همراه داشته باشد جان انسانها حفظ شود عده ای فرصت طلب جلو نیاز مردم به هرقیمتی بربعضی پیشه نگیرند   


» نظر

روشها سنتها ارزشها حفظ شود

خدایا بی نهایت تورا شاکر وسپاس گذارم که این همه نعمت پیام های آسمانی واین همه نعمت نیازهای ضروری واین همه نعمت امنیت برما تمام کردی وخدایا تو را بی نهایت شاکرم که توفیق داده ای مطالبی بنویسم که فقط خدا بزرگ است هستی ونیستی دراختیار خداوند بی همتا می باشد خوشحالم که چنین خالقی بی مانند دارم خدایا ازاین توفیق داده هاکه پیوسته در نازنعمت باشیم بی نهایت تورا شکر هرچه همه انسان هاتمام عمر پیرامون شکر بنویسند نمی توانند گوشه ای از این همه نعمت که به ما ارزانی داشته اید به جا آورند خدایا زمانی را سپری می کنیم که جوامع بشری به علم وتکنولوژی تغییریافته ودنیا به ظاهر آباد شده درعین حالی که همه مدعی هستند که باید دنیای خوبی داشته باشیم عقل کل عقل سلیم عقلی که خلیفه تو یاد می شود سنجش انسان کامل وعاقل نبوده همه همدیگر را به خداشناسی دعوت می کنند ولی درعمل به دنیا چشبیده اند وطرف مقابل را می خواهند متقاعد کنند افرادی کمی که خدا را درهمه حال درنظردارند به نعمات الهی شکر دارند دنیا وآخرتی خوبی هم دارند ولی خدایا  به ظاهر پبشرفته وحرکت های کشور ها وآدم ها به سمت جهانی شدند وبه بهانه استفاده از تکنولوژی وابسته کردن انسانها ونیازی که گاهی به دست بشر بوده انسانهای خداشناس که غیر تو کسی را ندارند اینقدر عرصه برای شان تنگ شده چه کار کنند درعین حالی که این روزها تذکرات وعظمت تورا فراوان مشاهده می کنند هرروز اتفاقاتی می افتد وهر روز انسان هایی می میرندولی باز بی عد التی در توزیع امکانات وحق ناحق کردن بیشتر می شود خدایا همه مو منین مسلمانان خداشناس بتو نیاز دارند که به گناه وا دار نشوند خدایا مارا درهمه عرصه های زندگی درهمه فراز نشب های زندگی به بهترین شکل آنچه رضای تواست وآنچه مخلوق تو راضی باشند هدایت فرما عرضم با همنوعان خود این است که برای سلامت روح جان خودتان روشها منشها سنتها ارزشهای خوبی از گذشته به مارسیده با آن تجربه نحوه چگونگی بهتر زیستن را بکار بریم که هرچه بهتر بیشترخدا را بشناسیم وبه خلق خدا بیندیشیم گاهی حرکاتی درکنار گوشه زندگی ها اتفاق می افتد انسان شکل واقعی به خود می گیرد مشاهده کنید چقدر ارزش دارد وچقدر زیبا می شود فرض کنید فیلمی را دنبال می کنید که به عده ای ظلم وجنایت می شود وفردی مقایل درحال دفاع از آنان است هیچ کدام از هزینه های مادی دیده نمی شود همینکه جان مظلوم انسانی نجات پیدا می کند چقدر شیرین وارزش دارد یا فردی را می بینید نام خدارا می برد ودشمن به او حمله می کند چقدر برای شما عزیزمی شود که حاضریدهمه چیز خود را برایش بدهید یا فرض کنید درحین به خطر افتادن ماشین کشتی هواپیما که هیج راه نجاتی نیست به مال دنیا که دراختیار بوده توجه ندارید می دانید درآن لحظه بکار نمی آید به هردین مذهبی هستید می گوئید خدایا کمک کن یعنی آن خدایی که بی همتا که فطرتن دوست داریم یا فرض کنید فرزندی دارید از شما جدا شده در صد پیدا کردن او هستید ابن قدر خدا محبت در وجود ما آفریده که برای پیدا کردن او همه چیز ار حاضریم فدا کنیم پس پیشرفتی خوب است که خدا را یپوسته بشناسیم اگر فرض کنید قا نونی وضع می شود که مردم درساخت ساز منازل خود دقت بیشتری بکار برند باز عده ای به بهانه نظارت صد راه مردم نشوند بعضی که از خودشان بوده رایگان عبورکنند بعضی ضمن اینکه میلیون ها تومان هزینه کنند از هفت خان ردشوند به بهانه ای که شما رعایت مهندسی را نکردیدوبعضی فرهنگ پیشرفت فرض کنید تعدادی مامور که درشکل های مختلف توصیه می کنند هرکسی وسایلی در محل عبور مرور مردم نگذارد وعموم بررعایت قوانین موظف باشند چون مامورین با عده ای شناس واقوام خویشاوند بودن چندین پرده تبلیغاتی وسایل اضافی داخل پیا ده روها بفروش میرسانند بعضی هرروز پرده اشان پاره واجازه کسب تا حتی ندهند به هرحال مردم از بی عدالتی رنج می برند که این بی عدالتی شکل های مختلف دارد گاهی به بانک مراجعه می کنیم ساعت ها به صف ایستاده ایم چند نفر از پشت راحت خارج از نوبت پول دریافت می کنند هرچند خداوند زمینه ای درست می کند  او کسی که بی قانونی کرده درهمان روز درجای دیگر چند بار پس می دهد ولی این حق مردم واین هزینه از دست رفته جبران نمی شود من خودم خودروی فروختم مبلغی مانده بوده که گفتند فلانی فراری شده بعد متوجه شدم که این بابا از مدتها قبل کتاب قانون دادگستری خریداری کرده با چند وکیل آشنا بوده عمدا صحنه درست کرده که بگوید من تاجر  برشکسته از محل قانون چیزی دریافت کندبه این بهانه سالها است که پول مردم را نداده چند ماه است که دادگاه ملکی مذبور را فروخته ومبالغی دریافت شده ما ه ها دراختیار دادگاه بوده هنوز توزیع نمی کند مادری که عین من از این فرد طلب دارد به من مراجعه می گوید تا کنون از این بابا شکایت داشتیم کسی پی گیری نکرد حالاکه پول در دست دادگاه بوده که نمی شود پرسید خیلی روشها وارزشها کم رنگ شده حضرت امام که جانم فدای اهداف متعالی او بروم تازمان حیاتشان مردم به حرکات او غبطه می خوردند بعد ازخودشان حرمی برایشان درست کردن که مردم بروند از عظمت او نیرو بگیرند من یک شب که با فرزند دانشجوی خود جایی نداشتیم برویم خوشحال شدیم حرم امام وقتی رفتیم هوا سرد داخل حرم کولر ها عمدا" روشن که نمی شد بنشینید دختر من که کنار من خسته دراز کشیده بود می آمدن می گفتند بلند شودید امامی که پناهنده همه انسانها بود اینقدر به ما سخت گذشت که قسم خوردیم تا زنده هستیم دوباره نرویم از دور به امام مرحوم خودسلام دهیم وشکایت کنیم   


» نظر
<   <<   46   47   48   49   50   >>   >